جانم از عشق تو می بخروشد


دلم از انده تو می جوشد

این همه نامهٔ حسرت خواند


و آن همه جامهٔ محنت پوشد

شخص رنجورم از دست فراق


زهر بر یاد تو چون می نوشد

شادم از عشق تو ، هر چند دلم


باغم عشق بجان می کوشد

گر بمانیم ز عشقت ، یارا


کس بسیم سره مان را نفروشد